چگونه بازی اسکرچ را به مبتدیان معرفی می کنید؟
8 بلوک: هر پروژه ای را با مجموعه ای خاص بازی اسکرچاز هشت بلوک Scratch ایجاد کنید.
کسب و کار میمون: (با معرفی بسیار کمی از رابط کاربری Scratch، فقط نشان می دهد که چگونه بلوک ها را به هم بچسبانید) پروژه ای ایجاد کنید که در آن اتفاق شگفت انگیزی برای یک میمون رخ دهد.
من تعاملی: (با توضیحی در مورد نحوه ایجاد یک جن تعاملی) بازی اسکرچ یک پروژه تعاملی ایجاد کنید که به دیگران کمک می کند تا درباره شما و افراد، مسائل و چیزهایی که برایتان مهم هستند آشنا شوند.
چه کار میکنی؟
پاسخ می دهد
زاخاری ری
عضو
30 اکتبر 2009
کیت برافلاد گفت: «چیزی که بسیار شگفتانگیز بود (و حتی کمی نگرانکننده) این است که متوجه میشویم که مجبور نیستیم جوانان را از طریق دکمهها و منوهای برنامه بگردیم...»
من فکر می کنم تغییر بزرگی در روش یادگیری بچه ها بازی اسکرچ ایجاد شده است. نسلهای قدیمیتر معمولاً نسبت به زدن دکمه «اشتباه» محتاط بودند. نسلهای جدید از قبل مفاهیم را میدانند، بنابراین بهجای اینکه دکمهها را نزنند، با مشت دور میشوند. این به این دلیل است که آنها با مفاهیم آشنا هستند و انتظار/دنبال آن هستند... ذخیره، حذف، وارد کردن، بازنشانی، و غیره.
زاخاری ری
عضو
29 اکتبر 2009
من معمولاً با بچه های 6 تا 10 سال که اصلاً تجربه بازی اسکرچ برنامه نویسی/خراشی ندارند در گروه های کوچک (هر بار 6 تا 12 سال) کار می کنم. ما از Pico Blocks استفاده کردهایم، اما من یک لپتاپ را با برنامههای Scratch مختلفی که کدنویسی کردهام، در کنار کلاس خود نگه میدارم.
اولین کاری که من انجام می دهم این است که از چه آموزش برنامه نویسی کودکان کسی قبلاً از رایانه استفاده کرده است و سؤالات مشابهی می پرسم، نکته این است که آنها را از احساس ناآشنا بودن با کل موضوع به "اوه، بله، حدس می زنم که تجربه بیشتری از آنچه فکر می کردم دارم." سپس توضیح می دهم که چگونه یک کامپیوتر فقط آنچه را که شما به آن می گویید انجام می دهد. من به طور خلاصه از یک ربات تقلید می کنم و با دادن دستورات بازی اسکرچ شنیدنی از آنها می خواهم که مرا "برنامه ریزی" کنند. هدفم این است که مجبورم کنم از اتاق عبور کنم و یک شی را بردارم. من با من خیلی خوش می گذرد و آنها هم این کار را می کنند. به عنوان مثال، آنها متوجه می شوند که خیلی سریع به من می گویند "شروع به راه رفتن کن" اما وقتی من مستقیماً به دیوار می روم بسیار سرگرم می شوند.
این به خلاصهای از برخی از کارهایی که میتوانید با سیستم انجام دهید، میپردازد. سپس به همه ست های لگو می دهم و اجازه می دهم مدتی را صرف انجام کاری جز کار با قطعات بکنند. بعد، اولین پروژه خود را انتخاب می کنیم و می رویم! با این گروه سنی و محدودیت زمانی که از 5 روز کلاس های 4 ساعته یا حتی یک روز 3 ساعته اجرا می شود، باید از قبل برنامه ریزی زیادی انجام دهم و یک برنامه درسی انعطاف پذیر داشته باشم. من همچنین در بازی اسکرچ یک موزه تدریس می کنم بنابراین 1) آنها برای حضور در آنجا پول می دهند 2) ما می خواهیم آنها برگردند 3) آنها مجبور نیستند برگردند! بنابراین مطمئن می شوم که از همان روز اول قوانین اساسی من را می دانند...
اگر سرگرم نباشیم، کار اشتباهی انجام می دهیم.
هیچ پاسخ اشتباهی در کلاس درس من وجود ندارد زیرا شما می توانید از هر چیزی یاد بگیرید.
ما مطالب را به اشتراک می گذاریم و به یکدیگر کمک می کنیم.
تقریباً همین است. من همچنین برای "گفتن به یکدیگر" نمی ایستم. در محیط کوچکم از همه چیزهایی که می گذرد آگاه هستم. بیشتر اوقات وقتی دانش آموزی از دانش آموز دیگری شکایت می کند، آنها در "مشکل" ادعایی شریک بودند تا اینکه تصمیم گرفتند دیگری را به دردسر بیاندازند. دانشآموزان من به راحتی این را میپذیرند، زیرا من همه چیز را به گونهای توضیح میدهم که بتوانند درک کنند و با آن ارتباط برقرار کنند، نه بهعنوان یک قانون «همانطور که هست». من با این سوال از آنها همدردی می کنم که "چه اتفاقی می افتد که ما باید از تفریح دست برداریم تا بتوانم مشکلات را مدیریت کنم؟" "آیا می خواهیم زمان کمی را که برای بازی کردن با چیزهای احمقانه داریم از دست بدهیم؟" اساساً تا جایی که می توانم از همدلی استفاده می کنم. این مربوط به شما، من یا آنها نیست، به ما مربوط است. مطمئناً هیچ برنامهای کامل نیست، بنابراین حتی اگر مجبور باشم به یک دانشآموز خطاب کنم، مطمئن میشوم که آنها احساس میکنند که ما 2 نفر صحبت میکنیم ب بازی اسکرچ ه جای اینکه من مانند معلم مدرسه که نور سوسو میزند، توجه آنها را طلب کند/التماس کند. . من بسیار خوش شانس هستم که در چنین محیط فوق العاده ای کار می کنم. به من اجازه داده می شود که از مرزهای عادی تدریس که در سیستم مدارس دولتی تحمیل شده است خارج شوم و نتایج عالی کسب می کنم. شاگردان من اغلب نمی خواهند زمان استراحت خود را بگذرانند. در پایان روز باید کاری کنم که به خانه بروند. آنها التماس می کنند در مورد کلاس های بیشتر بدانند، لوازم مورد استفاده ما را از کجا بخریم، و برای مجموعه کلاس های بعدی حاضر می شوند. این احتمالاً به من کمک می کند که من یک مجری متولد شده باشم، بنابراین در خواندن افراد و موقعیت ها مهارت شهودی دارم. من همچنین به خودم افتخار می کنم که خارج از چارچوب فکر می کنم. شهر ما نسبتاً کوچک است و گاهی اوقات ممکن است احساس تاریکی کند. ما بسیار خوش شانس هستیم که فقط از امکاناتی که استفاده می کنیم داریم. بنابراین من بارها و بارها به روش اثبات شده خودم متوسل می شوم... فوراً آنها را با چیزی که انتظار ندارند به پهلو بکوبید، اکنون شما توجه آنها را جلب کرده اید و بهتر است علاقه آنها را جلب کنید، اکنون آنها را فریب دهید که فکر کنند Scratch gameاین یک کار است.
:: برچسبها:
برنامه نویسی کودکان ,
:: بازدید از این مطلب : 241
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1